تولا پروژه عکاسی دارد

میخواهد مجموعه جدیدش را شروع کند.پیش تولید هایش از ماه های پیش انجام شده بود و امروز نوبت عکاسی رسیده است.

به پیشنهاد دوست مشترکمان و به قول خودش،هوای من را داشتن،لوکیشن خانه من بود.

ساعت هشت صبح امروز تولا و‌ دوستمان آمدند تا کار را شروع کنیم.

از پروژه اش چیزی نمیگویم چون نمیدانم راضی به انتشار ایده اش هست یا خیر ولی اولین فرصتی که عکس ها منتشر بشوند به سمع و نظر شما میرسانم.

دوست مشترکمان مدل عکس ها بود.عکس ها کلوز آپ و اینسرت های مختلفی از سر دوستمان بود.

شرایط‌ نوری را کنترل کردیم.سه پایه را بنا کردیم.وسایل مورد نیاز را که جمع کرده بودیم آوردیم و مغشول کار روی سر مدل شدیم.فریم به فریم کار هایمان فرق میکرد و این بین مدل مجبور به شستن و خشک کردن سر خودش میشد.

صحبت میکردیم.موزیک میگذاشتیم و کنار پنجره سیگار میکشیدیم تا مدل بشورد و بیاید.

دوباره کار را شروع میکردیم.صمیمیت بیش از حدش با دوستمان اذیتم میکرد.با اینکه میدانم او هم دوستی است با میزان صمیمت من.

این دانسته من کمکی به آرامشم نکرد.عصبانی میشدم.آرام میشدم.روان از هم گسیخته ام جوشش میکرد.به فریم سوم نرسیدیم که کنار کشیدم.نشستم و گفتم حالش را ندارم.تولا گفت «مسخره نشو،نور از دست بره نمیشه گرفت.به هیچ وجه هم با سر و کله این بدبخت نمیشه کار رو برای فردا گذاشت» لج کرده بودم.نمیرفتم.

خودش کار را ادامه داد.حتی من پرده پشت سوژه را هم نگاه نمیداشتم و به ناچار به دسته کمد دیواری آویزانش کرد و شات هایش را گرفت.

تولا جذاب است.پشت دوربینش پادشاهی میکند.هیچکس وقتی او پشت دوربینش قرار میگیرد نمیتواند حریفش شود.استایل بدنش.فرو پاها و کمر و دستانش.

موهایش که گاهی جلوی چشمانش میاید و او ماهرانه و آرام دسته موهارا به پشت گوشش هدایت میکند.

تی شرت من را پوشیده است.زیرا معتقد است در لباس تنگ نمیشود درست کار کرد.

دوستمان این بین حرف میزد.با من با تولا.شوخی میکرد و میخندید و سعی میکرد جو را آرام کند.متوجه حال بد من شده بود.مدام سرفه میکردم.نمیتوانستم راحت نفس بکشم و از روی لج با خودم سیگارم را بیشتر پک میزدم و بیشتر سرفه میکردم.

تولا توجهی به من نمیکرد.گاهی میگفت «این چیه گذاشتی؟ همش سر و صدا.عوضش کن.شجریان بذار،یا هرخواننده ای که شعر خیام رو خونده»

حرفش را گوش میدادم.

کار تا پنج عصر به طول انجامید و تولا ده شاتش را برداشت و مشغول جمع کردن وسایل شدیم.

جارو کشیدم و زباله هارا بیرون بردم.خانه را مرتب کردم و نشستیم سیگاری کشیدیم و حرکت کردیم.

قرار شد به گیم نت برویم.دوستمان مارا رساند و گفت میرود پیش مادرش و برمیگردد.به تولا گفتم میشود برویم همین پارک کناری بنشینیم؟

موافقت کرد و رفتیم.برایش حرف زدم.شعر خواندم و به حرف ها و خاطرات دبیرستانش با عشق گوش دادم.

یک ساعتی همانطور نشستیم و صحبت کردیم.دوستمان آمد دنبالمان و در شهر چرخی زدیم و تولا را رساندیم خانه اش.

گفت «شب زنگ بزنم توپتو میاری بریم بسکتبال بازی کنیم؟»

با نظرش موافقت کردم.به خانه آمدم و با دوستمان نشستیم و سیگار کشیدیم.

تا همین لحظه

دوستمان خوابیده است.

روز سختی را داشت.من بیدارم و مینویسم.به امید زنگ تولا میمانم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Routaa بهترین دعانویس ایران,09120539720 آشپزخونه فال روزانه ,مداحی,,مدل لباس ,مدل مانتو ,زندگی ,سلامت 95 دانيال طاهري فر فروشگاه محصولات زناشویی ارتودنس-متخصصص ارتودنسی چنار دانلود فیلم های سینمایی Sean